در گردش روی ماه تو امید است
احساس مدار قلب تو ناهید است
در عالم عشقِ تو شبم روشن شد
آگاه نبودم که دلت٬ خورشید است
شکستی خفته در جانم درونم روح بی جانیست شکفتم گر برآشفتم نگاهم محو بیتابیست تو گفتی آشیان دارم درون قلب بیتابد ولی انگار به سنگی آشیانم را ببستی بر کنارم تا نتابد ماه وماهانی نگه ببریده ام جانا درون حلقه ی ناهید که گر آشفتگی این بود بمیرد زهره و ناهید بمیرد زهر و ناهید
دوباره می سرایمت تو را که شاعرانه ای
بهانه می کند دلم تو را که بی بهانه ایکه از تبار صبحی و زلال صادقانه ای
بخند خنده های تو بهانه ی ترانه هاست
دلیل هر سکوتی و شروع هر ترانه ای
تو ضربدر دل منی و حاصل شما غزل
همیشه جذر تو منم تویی که بی کرانه ای
نهاد بی گزاره ای اگر چه بی خبر ولی
رسیدی و برای من همیشه جاودانه ای
♥در تب این خیالم در ژرف این اسمان
♥هست نشانی زان چهره ی ناهید من
♥در اخر این نسیم بویب من اشناست
♥شاید که باشد درانجامه ی ناهید من
♥در افق ارزو گشتم به دنبال او
♥در همه ی حالتم دیوانه رسوای او
♥درطلبش جان دهم مایع زعرفان دهم
♥تا گیرد این خانه ام بوی ز ناهید من
به بهانه های کوچک هم که شده
نام مرا تکرار کن
به رهگذران بگو
هنوز نام این خیابان ناهید است؟
از بچه ها بپرس
بزرگترین رودخانه ی دنیا
بلندترین نقطه ی جهان
نزدیک ترین ستاره به ماه
بگو ناهید است
به بهانه های کوچک تر هم
نگذار ازدحام و خستگی و لیست های خرید
مرا از یادت ببرد